یادداشتهای قاصدک
اجتماعی
درباره وبلاگ


در کتابی خواندم که میزان فرزانگی و فهم و درک انسانها بر دو عامل استوار است ؛ گفتن سخنی دلنشین و پسندیده و داشتن دلی سخن پذیر. دوست عزیز به وبلاگ یادداشتهای قاصدک خوش آمدید . مطالب وبلاگ من در خصوص سایبر و امنیت رایانه , مسائل اجتماعی و مذهبی خواهد بود . سعی خواهم کرد که با بیان مطالب متنوع , وبلاگ جذابی را خدمتتان ارائه کنم . ترجمه هایی که در این وبلاگ مطالعه میکنید بیانگر دیدگاههای نویسنده وبلاگ نیست . از این که لحظات گرانبهایتان را صرف بازدید از وبلاگ من می کنید متشکرم . هرگونه استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است . بنا به دلایلی تصمیم گرفتم که آدرس وبلاگمو از sorushafshar.blogfa.com به آدرس جدید mydandelions.loxblog.com تغییر بدم . و از این به بعد مطالبم رو در این آدرس منتشر خواهم کرد .
آخرین مطالب
نويسندگان

بنام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است . و سوگند به آن روز موعود . و شاهد و مشهود . مرگ و عذاب بر شکنجه گران صاحب گودال باد . گودالهایی پر از آتش شعله ور . هنگامی که در کنار آن نشسته بودند . و آنچه را نسبت به مومنان انجام می دادند تماشا می کردند .

سوره بروج آیه اول تا هفتم .

صاحبان  گودال یا اصحاب اخدود چه کسانی بودند و چه بلایی سر مومنان آوردند ؟ در اینکه این گروه شکنجه گر چه اشخاصی بودند و در چه زمانی می زیستند ؟ مفسران و تاریخ نویسان نظرات مختلفی دارند . ولی  آنچه در همه روایات تقریبا مشابه گفته شده این است که آنها خندقهای بزرگی از آتش فراهم ساخته بودند و مومنان را وادار می کردند که دست از ایمان خود بردارند ، هنگامی که با مقاومت آنان روبرو می شدند آنها را در این کوره های آدم سوزی انداخته و به آتش می کشیدند .

سرگذشت اصحاب اخدود بنا به روایت اول :

ذوانوس آخرین نفر از سلسله گروه حمیر در سرزمین یمن بود . وی به آیین یهود در آمد و گروه حمیر نیز از وی پیروی کردند ، او نام خود را یوسف نهاد ، و مدتی بر این منوال گذشت ، سپس به او خبر دادند که در شمال یمن هنوز گروهی بر آیین نصرانیتند ،  هم مسلکان ذوانوس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذیرش آیین یهود کند . ذوانوس هم طبق خواسته اطرافیانش از مسیحیان خواست که  آیین یهود را بپذیرند ولی حاضر به شهادت شدند ولی حاضر به صرف نظر کردن از آیین خود نبودند .

ذوانوس دستور داد خندق عظیمی کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند ، گروهی را زنده زنده به آتش انداختند و گروهی را با شمشیر کشتند . به طوری که عدد مقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید .

کشور همسایه یمن یعنی حبشه مسیحی بود پس چون پادشاه حبشه از شرح حال مسیحیان یمن مطلع گردید به یمن حمله کرد و اینگونه اصحاب اخدود به سزای اعمال ننگین خود رسیدند .

روایت دوم :

به نقل از امیر مومنان علی ( ع ) : مجوس اهل کتاب بودند و به کتاب آسمانی خود عمل می کردند ، یکی از پادشاهان آنها با خواهر خود همبستر شد و آن زن از پادشاه خواست که ازدواج را خواهر را مجاز بشمارد ، ولی مردم نپذیرفتند و زیر بار نرفتند و پادشاه عده ای از مومنان را که سخن او را قبول نکردند در خندقی از آتش افکند .

روایت سوم :

بعضی نیز این ماجرا را مربوط به اصحاب دانیال پیامبر معروف بنی اسراییل و یارانش دانسته اند که در کتاب دانیال از تورات به آنها اشاره شده است .

روایت چهارم :

 در حدیثی از امیر مومنان علی ( ع ) آمده است که خداوند پیامبری از میان مردم حبشه بر آنها مبعوث کرد ، آنها به تکذیبش برخاستند و در میان آنان جنگی واقع شد ، سرانجام گروهی از یاران آن پیامبر را کشتند و گروه دیگری را با خود پیامبر اسیر کردند ، سپس محلی را آماده کردند و آنرا پر از آتش ساختند . و مردم را به کنار آن دعوت کردند و گفتند هر کس بر آیین ماست به کناری رود ، و هر کس دین این گروه را دارد باید خودش را در آتش بیفکند ، یاران آن پیامبر چون دیدند هیچ راهی نیست شجاعانه خود را در آتش افکندند .

روایت های دیگری نیز در مورد اصحاب اخدود بیان شده است .

هولوکاست یا همه سوزی دیرینه ای به قدمت تاریخ بشر دارد . قصد من از این نوشته حتما این نبود که بگویم اصحاب اخدود یهودی بوده اند هر چند که بر اساس  اکثر روایات اصحاب اخدود یهودی بوده اند . اثبات این که اصحاب اخدود بر چه آیینی بوده اند هدف من نیست . بلکه منظور سرنوشت اینان بوده که در این دنیا به مکافات عمل گرفتار و نیز وعده الهی نیز بر مجازات آنان با آتش سوزان جهنم است . آتشی که بی تردید مافوق تصور بشر است .

قدر مسلم این که واژه هولوکاست نه از زمان جنگ جهانی دوم که از قدیم الایام بوده ، و بارها و بارها به انحا مختلف در تاریخ تکرار شده است . نمونه های زیادی را میتوان برشمرد . هولوکاست ایرانیها در 2600 سال پیش در روز 13 فروردین ، ماجرای اصحاب اخدود ، قحطی زمان جنگ جهانی اول در ایران و بلاهای بسیاری که بر سر سایر ملل نیز نازل شده و عده ای به دست عده ای دیگر از بین رفته اند . با این حال ، اکثر ما فکر می کنیم که واژه هولوکاست از زمان جنگ جهانی دوم ابداع شده است .

جالب این که در جایی خواندم که هزینه جنگ جهانی اول و دوم توسط خانواده های ثروتمند یهودی که بانکدارها و سرمایه دارهای بزرگی هم هستند تامین شده است . یعنی یهودی ها پول دادند که هیتلر زنده زنده آنها را در آتش بسوزاند ؟ کدام را باور کنم ؟ اینکه هولوکاست یهودیها واقعا رخ داده ؟ یا اینکه مصببین جنگ های جهانی و تامین کننده مالی آنها چه کسانی بوده اند ؟ فرضیه های زیادی در این مورد میتوان مطرح کرد که یکی از آنها می تواند توطئه باشد . بله توطئه . یعنی عده ای برای رسیدن به مطامع خودشان جهانی را سرکار گذاشته اند .

سروش افشار 8/11/91

منابع :

قرآن کریم

تفسیر نمونه

سایت ها و وبلاگهای اینترنتی 

 

 

haman1

haman2

haman3

haman4

haman5

haman6

haman7

image

haman کیک هامان

 

این کیکی است که مصادف با روز 13 فروردین در اسراییل پخته میشود . روز 13 فروردین در ایران روز طبیعت است و پناه بردن به دامن طبیعت سنتی است ایرانی . اما تاریخچه 13 فروردین چیست ؟ چرا در مورد منشا این رسم چیزی نمیدانیم ؟ فقط بعضی های میگویند که 13 فروردین نحس و است نباید در خانه ماند . اما چرایش را نمیدانند .

 اما همین 13 فروردین در اسراییل به جشن پوریم مشهور است . کیک هامان که نماد وزیر ایرانی خشایارشاه است در این روز تکه تکه شده و خورده میشود . هامان وزیر خشایارشاه در 2600 سال پیش بود که به همراه حدود 75000 ایرانی دیگر در عرض 3 روز قتل عام شدند . با کمی مطالعه در تاریخ اقوام و ملل ، دلیل منفور بودن صهیونیست و صهیونیسم را میشود درک کرد . قومی که انواع ستم ها را به ملتها کرده اند و در بزرگداشت جنایتهایشان جشن های آنچنانی هم برگزار میکنند . پیشنهاد میکنم در مورد منابع تاریخی و علت کشته شدن 75000 هزار ایرانی در 2600 سال پیش حتما مطالعه کنید تا بدونید که به کدامین گناه کشته شده اند ؟

فلسطینیها و لبنانیهایی که توسط اسراییل کشته میشوند نیز مصداق بارز هولوکاستی هستند که به روش موذیانه ای به تدریج در حال انجام است .

 

 

مطالب مرتبط :

http://mydandelions.loxblog.com/post/22

http://mydandelions.loxblog.com/post/15 

 

 آیا می‌دانید هولوكاست واقعی در ایران رخ داده است؟ از قحطی بزرگ در ایران چه می‌دانید؟ آیا می‌دانید مابین سالهای 1917 تا 1919 بیش از 40 درصد جمعیت ایران جان خود را از دست دادند؟ برای آشنایی با چگونگی هولوكاست 10 میلیون ایرانی با طراحی بریتانیا،همراه شوید.

طی سال‌های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت كشور قربانی مطامع كشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این كشور هنوز هم از انتشار آن‌ها ممانعت می‌كند. گزارش زیر با توجه به كتاب "قحطی بزرگ" نوشته دكتر محمد علی مجد نوشته شده است كه یكی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوكاست 10 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عكس‌های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از كتاب دكتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.
با كشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. كشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و كشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.
در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یك دولت ورشكسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالك نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.

 

احمدشاه، شاه بی كفایت ایران در 18 سالگی تاجگذاری كرد


با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد كشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیك و منابع حیاتی ایران كه برای ادامه جنگ ضروری بود، یكی از دلایل این تعرض به ایران، شكل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یكی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع كودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه‌های پایتخت پیش آورد.

 

ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایران


دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد كشور كرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موكول كرد. قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور داشتند و بخشهایی از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروی انگلیس بود.
همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه نیروهای هندی تحت امر خود از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را اشغال كردند. عمده ‏ترین توجیه ورود این نیروی نظامی، ضرورت محافظت از تأسیسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.
با انقلاب اكتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر كردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان‌ها و عثمانی آغاز كرد و بدین ترتیب انگلیسی‌ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حكومت مركزی صرف نظر از معضلات سیاسی، با بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به دلایل گوناگون از جمله: دخالت بیگانگان، درگیریهای سیاسی جناحهای حاكم، بی لیاقتی و فساد جمعی از دولتمردان، فقر و محرومیت توده ‏های مردم كه به طرز اعجاب‏ انگیری رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پیچیده‌تر كرده بود.

 

اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود
در همین زمان قحطی در ایران بیداد می‌كرد و همه روزه كودكان، زنان و سالمندان بسیاری را به كام مرگ می‌كشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات كشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری كرده و احتكار می‌كردند. عجیب‌تر اینكه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریكا به ایران شد.
سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری‌هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند كه بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری‌ها، مبتلایان جان خود را از دست می‌دادند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می‌نویسد: "در همین قحطی نیز بود كه نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هیزم‏ وار بر روی هم انباشته شده، كفن و دفن آنها میسر نمی‏گردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نمی‏شدند."
میرزا خلیل خان ثقفی - پزشك دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاكم بر تهران می‌گوید كه نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است:
"از یكی از گذرگاه‌های تهران عبور می‏كردم. به بازارچه‌ای رسیدم كه در آنجا دكان دمپخت‌پزی بود. رو به روی آن دكان، دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند. یكی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری زنی جوان و بلندقامت. پیرزن كه صورتش باز بود و كاسه گلینی در دست داشت، گریه‏ كنان گفت: ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم كنید؛ یك چارك از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است كه هیچ كدام غذا نخورده‌ایم و نزدیك است از گرسنگی هلاك شویم.
گفتم: قیمت یك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشیده و ما متضرر شویم. یك چارك دمپخت خریده و در كاسه آنها ریختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، دیدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سیر نشده‌اید یك چارك دیگر برایتان بخرم، گفتند: آری بخرید و مرحمت كنید، خداوند به شما اجر خیر بدهد و سایه‏ تان را از سر اهل و عیالتان كم نكند.

 

قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود


از آنجا گذشتم و رسیدم به گذرِ تقی خان. در گذر تقی خان یك دكان شیربرنج فروشی بود. در روی بساط یك مجموعه بزرگ شیربرنج بود كه تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یك كاسه شیره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت می‏كردم و نزدیك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد كه در كنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شیربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بیشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقریباَ به رنگ كاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود. همین كه نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دكان شیربرنج فروشی كه هر دو در یك امتداد قرار گرفته بودیم دراز كرد و خواست اشاره ‏كنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی كه صدای نامفهومی شبیه به ناله از سینه ‏اش بیرون آمده، به روی زمین افتاد و ضعف كرد.
من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه یك بشقاب شیربرنج كه رویش شیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم. پس از اینكه اندكی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت: دیگر نمی‏خورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد.»

 

نیروهای انگلیس تمام محصولات كشاورزی را با قیمت بالا از كشاورزان می‌خریدند و برای سربازان خود احتكار می‌كردند
محمد قلی مجد در كتاب "قحطی بزرگ" خود می‌نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود كه جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حكومت دست نشانده خود را در قالب كودتای 1299 بر ایران تحمیل كند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست كه انگلیسیها از قحطی و نسل كشی به عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده میكردند.


احمدشاه بزرگترین محتكر غلات در زمان قحطی بود


بدتر از هر مصیبت دیگر، مشاركت شاه و جمعی از حواریون او در احتكار مایحتاج عمومی است كه نشان از بی مایگی و بی اعتنایی به تنگدستی مردم به روزگار اشغال كشورش از سوی اجانب دارد. در این برهه میرزا حسن خان مستوفی‏ الممالك با جدیت و تلاش فراوان، به رغم درگیر شدن با عوامل آشكار و نهان انگلیس و روس، با وضع برنامیه‌ای درصدد نجات هموطنان خود از این وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابیری برای خرید عادلانه ارزاق عمومی به ویژه گندم، برنج، جو و توزیع آن میان هموطنان بود.

 

احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم‌های انبار شده در میان مردم نبود
یكی از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پیشنهاد خرید منصفانه رئیس‏ الوزرای خود نیز نمی‏داد و مقادیر زیادی گندم و جو در انبارها ذخیره كرده بود. شاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید صدراعظم خود اظهار می‏داشت «جز به قیمت روز به صورت دیگر حاضر برای فروش نیستم».

 

در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می‌كردند شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی‌فروخت
در زمان قحطی، شكل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می‌خزیدند و علف و ریشه درختان را می‌خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، كلاغ، موش، خر و...
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می‌نویسد:
"اجساد چروكیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده‌اند. در میان انگشتان چروكیده آنان همچنان مشتی علف كه از كنار جاده كنده‌اند و یا ریشه‌هایی كه از مزارع در آورده‌اند به چشم می‌خورد؛ با این علفها می‌خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه‌ای با چشمان گود افتاده كه دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی كه نزدیك می‌شد می‌خزید و در حالی كه نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می‌كرد."


قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران


قحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم‌تر بوده است.
از گزارش‌های مطبوعات آن زمان كاملا روشن است كه در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفه‌ای كوتاه در آن ایجاد كرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اكنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان كاهش یافت». اما این تسكینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر كمبود غله بویژه در كاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر كند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به كاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».

 

بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به كاشان بسیاری از مردم این شهر گرسنگی كشته شدند
«جان لارنس كالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اكتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و می‌نویسد: «كمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیه‌ای و نیز تهران را چنان در برگرفته كه پیش‌ از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست كه زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و كمبود غله و میوه‌جات حقیقتا هشداردهنده است».


گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران


مجد در كتاب خود با اشاره به تلگراف‌ها و مكتابات موجود و همچنین روزنامه‌های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط كشور اینگونه می‌نویسد:
از ژانویه 1918، كارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابان‌های تهران جان باخته‌اند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، كمیته مركزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاق‌های زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و كودكان، پناه دادن به یك‌هزار نفر ایجاد یك حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یك مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد كارخانه‌ای برای قالیبافی زنان و كودكان كه تاكنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال كار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به كودكان».
رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی می‌نویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیك دریای خزر درگذشته‌اند».

 

اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه كنار شهرها و جاده‌ها دیده می‌شد


رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم می‌نویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باخته‌اند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشده‌اند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند».
این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانوایی‌های دولتی در تهران می‌نویسد: «دولت بنا دارد 20 دكان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز كند و نانوایان دیگر هم می‌توانند به هر قیمت كه بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابان‌های تهران می‌نویسد: «حاكم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه به‌خاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی به‌طور متوسط در هر روز 36 نفر».
كالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش می‌كند: «در شهر‌های گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش می‌شود. در ولایاتی كه دولت ایران قیمت‌های خاصی را تعیین كرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را می‌توان خرید.

 

زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتند


سخت‌ترین مشكل، تأمین امكانات دارویی و پزشكی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممكن نباشد بسیار سخت است. قیمت‌ها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همكاری می‌كنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمان‌های محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه می‌كنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ می‌دهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است».
كالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف می‌زند: «مشكل قحطی كاهش نیافته است». كالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار می‌دهد. در 14 فوریه 1918، دكتر ساموئل جردن، رئیس كالج آمریكا در تلگرافی چنین می‌نویسد: «تنها در تهران 40‌هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را می‌خورند. زنان نوزادان خود را سر راه می‌گذارند»

مطالب مرتبط :

http://mydandelions.loxblog.com/post/15

 آیا هولوکاست ایرانی حقیقت دارد ؟قسمت اول

جریان قتل عام ایرانی ها در زمان خشایارشاه و علت نحس بودن روز 13 فروردین را اولین در یکی از سخنرانیهای استاد رائفی پور شنیدم . مطالب و مستندات خوبی در این مورد در اینترنت هست . خودم نیز مطالبی را در این مورد آماده کردم که بزودی در وبلاگ خواهم گذاشت . اما سوالی که در ذهنم هست اینه که چرا در کتابهای درسی و دانشگاهی هیچ اشاره ای به وقوع چنین وقایعی در ایران 2500 قبل نشده است . از دو حال خارج نیست یا کسانی که کتابهای درسی و دانشگاهی را می نویسند به این مسائل آگاهی ندارند یا اینکه عمدا چنین رویدادهایی در کتابهای درسی گنجانده نشده است که در هر دو حالت این نویسندگان صلاحیت لازم را برای نگارش کتابهای درسی نداشته اند . یعنی سیستم آموزشی ما که میشود دهها ایراد به آن گرفت شایسته بازنگری و بازبینی نیست ؟ چرا ایرانی ها نباید بدانند که علت نحسی روز 13 فروردین چیست ؟ چرا باید روز عشاق ایرانی ها ولنتاین غربیها باشد ؟ یعنی ما روزی به نام عشق و عشاق نداریم ؟ این همه وقایع تاریخی و مذهبی . فکر نکنم در هیچ دینی به اندازه اسلام بر ازدواج تاکید شده باشد . ما فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی را داریم ما که کاملترین دین دنیا را داریم ما باید صادر کننده فرهنگ باشیم نه مصرف کننده ناآگاه .

در وبلاگی خواندم که در تاریخ 15/3/90 انیمیشن "استر " كه قسمت چهاردهم از سری انیمیشن 46 قسمتی "داستان سبزیجات " است پخش شده است . در این کارتون داستان قتل عام ایرانی ها یا  به زبان بهتر اولین هولوکاست تاریخ که به تحریک قوم یهود انجام شده ، روایت می شود . علت پخش این کارتون از صداوسیما چه بوده است ؟ آیا کسانی که مسئول پخش این انیمیشن بودند تاریخ نخوانده بودند ؟ حتی اگر در درس تاریخ 20 هم گرفته باشند هم چیزی از این واقعه نخواهند دانست . حال پیدا کنید گناهکار بی گناه را .

منظورم این نیست که خدای نکرده در کتابهای درسی ما یهودی ستیزی و غرب ستیزی  آموزش داده شود . فرهنگ ایرانی و دین مبین اسلام چنین اجازه ای را به کسی نخواهد داد . ولی منظورم این است که حداقل مطالب خوشایند صهیونیستها و فراماسونهای از خدا بیخبر را در صداو سیما نمایش ندهیم . این خواسته زیادی است ؟

مطالب مرتبط :

http://mydandelions.loxblog.com/post/22

http://mydandelions.loxblog.com/post/23

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها