یادداشتهای قاصدک اجتماعی درباره وبلاگ در کتابی خواندم که میزان فرزانگی و فهم و درک انسانها بر دو عامل استوار است ؛ گفتن سخنی دلنشین و پسندیده و داشتن دلی سخن پذیر. دوست عزیز به وبلاگ یادداشتهای قاصدک خوش آمدید . مطالب وبلاگ من در خصوص سایبر و امنیت رایانه , مسائل اجتماعی و مذهبی خواهد بود . سعی خواهم کرد که با بیان مطالب متنوع , وبلاگ جذابی را خدمتتان ارائه کنم . ترجمه هایی که در این وبلاگ مطالعه میکنید بیانگر دیدگاههای نویسنده وبلاگ نیست . از این که لحظات گرانبهایتان را صرف بازدید از وبلاگ من می کنید متشکرم . هرگونه استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است . بنا به دلایلی تصمیم گرفتم که آدرس وبلاگمو از sorushafshar.blogfa.com به آدرس جدید mydandelions.loxblog.com تغییر بدم . و از این به بعد مطالبم رو در این آدرس منتشر خواهم کرد . آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:یادداشتهای قاصدک , ساعت خورشیدی , مراغه , گنبد سرخ , نجوم , فیزیک, :: 20:23 :: نويسنده : سروش افشار
یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:مجرد , متاهل , یادداشتهای قاصدک , ازدواج , , :: 18:37 :: نويسنده : سروش افشار
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد. زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟» پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشقاست ثروت و موفقیت هم هست! » آری… با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:فوتبال , جام جهانی , یادداشتهای قاصدک , ایران , :: 14:43 :: نويسنده : سروش افشار
ایران یک - کره جنوبی صفر
خدایا مارو ببخش که در کار خیر یا “جـــــار” زدیم… یا “جـــــا” زدیم…
دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:یادداشتهای قاصدک , :: 15:13 :: نويسنده : سروش افشار
مردي به نام استيو، براي انجام مصاحبه حضوري شغلي که صدها متقاضي داشت به شرکتي رفت. مدير شرکت، به جاى آن که سين جيم کند، يک ورقه کاغذ گذاشت جلوي استيو و از او خواست براي استخدام، تنها به يک سوال پاسخ بدهد. ادامه مطلب ... کارهای زیاد اما وقت کمی برای انجام دارید. شاید شما هم در اطراف خود افرادی را دارید که همه کارهای خود را به خوبی و بدون استرس انجام می دهند و وقت هم کم نمی آورند. آنها می توانند به خوبی خانواده، شغل، کارها و سرگرمی های خود را مدیریت کنند و در آخر هفته نیز به کارهای شخصی خود برسند. ادامه مطلب ... پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:سخنان ناب , یادداشتهای قاصدک , قاجاریه , مثل, :: 19:57 :: نويسنده : سروش افشار
این مثل را وقتی می آورند كه بی نظمی بر یك گروه حاكم باشد . آورده اند كه ... ادامه مطلب ... سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, :: 22:25 :: نويسنده : سروش افشار
فلک یک چند ایران را اسیر ترک و تازی کرد
در ایران خوان یغما دید و تازی ترکتازی کرد گدایی بود و با تاج شهان یک چند بازی کرد فلک این شیرگیر اهو ،شکار گرگ و تازی کرد وطنخواهی در ایران خانمان بردوش شد چندی بجز در سینهها آتشکده خاموش شد چندی بدان با جان پاک موبدان آزارها کردند سر گردن فرازان را فراز دارها کردند که تا احرار در کار آمدند و کارها کردند به شمشیر و قلم با دشمنان پیکارها کردند نخستین فتح و فیروزی نصیب آل سامان شد بدور آل سامان کار این کشور به سامان شد گه ان شد که ایرانی سبک خواند گران جانی بهیاد آرد زبان و رسم و آیین نیاکانی دگر ره مادر ایران ز نسل پاک ایرانی مثال رودکی زایید و اسماعیل سامانی پدید آمد یکی فرزند فردوسی توسی نام سترون از نظیر آوردن وی مادر ایام چو دید آمیخته خون عجم با لوث اهریمن بهجای خوی افرشته عیان آیین اهریمن نژادی خواست نوسازد ز بیم انحطاط ایمن سلحشور و هنرآموز و پاک آیین و رویینتن پی افکند از سخن کاخی ز قصر آسمان برتر در آن جام جم و آیینهی دارا و اسکندر بهگاه نیش، کلک آتش آلودش همه خنجر بهگاه نوش، نظم شهد آمیزش همه شکر چو از شهنامه،فردوسی چو رعدی درخروش آمد به تن ایرانیان را خون ملیت بهجوش آمد زبان پارسی گویا شد و تازی خموش آمد ز کنج خلوت دل اهرمن رفت و سروش آمد به میدان دلیری تاختی بوالفارسی کردی کسی با بیکسان در روزگار ناکسی کردی چه زحمتها به جان هموار در آن سال سی کردی به قول خویشتن زنده عجم زان پارسی کردی عجم تا زنده باشد نام تو ورد زبان دارد به جان منتپذیر توست این جان تا که جان دارد "شهریار"
صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||
|